بچه ها? فام?ل دور ننه بزرگ جمع شده بودن،
ننه داشت از قد?ما م?گفت !
که ?ه دفه زل زد تو چشم ?ک? از نوه هاش و پرس?د:
عز?زم مگه عقد کرد?؟
با تعجب جواب داد نه !
ننه روشو برگرند و ز?ر لب گفت:
?اد اون زمون بخ?ر تا کس? خونه شوهر نم? رفت نه
ابروهاشو برم?داشت نه سرخاب سف?دآب م?کرد ...
بغل دست?ش در گوشش گفت:
تا ننه نفهم?ده پسر? پاشو برو گمشو ب?رون !
تاریخ : جمعه 94/5/16 | 8:11 صبح | نویسنده : نرگس | نظرات ()